متن واقعی و سانسور نشدهی اعترافات حجاریان
آنچه در ادامه ميخوانيد، متن اصلاح شدهی دفاعيات سعيد حجاريان است که به دليل مشکلات ناشي از ترور سال 1378 و مشکلات بازداشت اخیر، بر قلمشان جاري نشد، ولي حرف اصليشان همينها بوده است. اين متن با استفاده از خبر خبرگزاری وابسته به کودتا (فارس) و با حذف تيترهايي که توسط اين سايت انتخاب شده بود و اضافه کردن حرفهاي جا مانده در متن اصلي (که با قلم سبز رنگ مشخص شده) تهيه شده است. از دوست خوشذوقی که متن سانسور شدهی اعترافات را اینچنین کامل کرده! صمیمانه سپاسگزاریم.
حجاريان: هر يك از ما اگر پا را از يك انتخابات سالم فراتر گذاشته نزد وجدان خود و نسل هاي آينده و از همه بالاتر پروردگار عالميان بايد انابه كنيم.بسم الله الرحمن الرحيم
رياست محترم بيدادگاه
در جريان انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري و وقايع پس از آن متاسفانه حوادثي رخ داد از جمله تقلب وسيع و سازمان يافته و بعد از آن قتل و غارت و آن طور که بازجويان گفتهاند حتي تجاوز به مردمي که تنها براي اعتراض به اين صحنه سازي ناشيانه به ميدان آمده بودند و سوالشان اين بود که "راي ما چه شد؟" ؛ وقايعي كه قلب همه دلسوزان سرنوشت كشور و نه دلسوزان قدرت شخصي و گروهي چون احمد جنتي، محمود احمدي نژاد و مقامات بالاتر و مزدورانشان که ملت به خوبي آنها را مي شناسند، را بدرد آورد. از شعارهاي وهن آلود مانند "خوني که در رگ ماست هديه به رهبر ماست" بگير تا قانون شكني هاي آشكار و صدمه به اموال شخصي وعمومي توسط نيروهاي نه چندان خودسري که وحشيانه به مردم هجوم ميبردند و در فيلمها و عکسهايي که مردم حتماً ديدهاند نمونههايي از آن مشاهده شده است و حتي قتل و جرح زنان و جواناني که بي سلاح براي مطالبه آرايشان به خيابانها آمده بودند که تا كنون در هيچ انتخاباتي در هيچ کجاي دنيا به اين شکل سابقه نداشته و سايه كدورت خود را بر زلال چهل ميليون راي مردم که همگي محترمند و مطمئناً آراي اکثريتشان به آقاي موسوي بوده است، افكند و دشمنان اين مرز و بوم را به طمع خام انداخت كه شايد بتوانند از اين وضع گل آلود ماهي مراد را صيد كنند .
من به شخصه خود را از اين همه جور و عدوان كه بر مردم و نظام اسلامي مان رفته بري مي دارم و انزجار و تنفر خود را از كليه تحركات كه امنيت كشور را به خطر انداخته من جمله تقلب و جنايات پس از آن ابراز مي كنم . كشور عزيزمان ايران در منطقه پر تلاطمي قرار دارد و لااقل دو جنگ خانمان سوز در شرق و غرب كشورمان در جريان است. از سويي ديگر بسياري از كشورها مدارج توسعه و پيشرفت را با شتاب طي مي كنند و دريغ است ايران كه از نعمت امنيت در اين منطقه آشوب زده برخوردار است ، هم پاي ديگران تعالي و ترقي نيابد و به همين دليل هم بود که ما همه را به شرکت در انتخابات ترغيب ميکرديم تا بتوانيم با کمک هم ميهنمان را آباد کنيم. از پيش مشخص بود که دشمنان اين ملک مانند دو لبه قيچي از يک طرف با تحريم ها (رجوي و امثالهم) و تحريك هاي متعدد (انتخاب يکجانبه و جناحي هيئتهاي اجرايي و نظارت و پرداخت انواع پولهاي غير مجاز از صندوق دولت براي تبليغ کانديدايي خاص و ...) تلاش دارند مانع اين روند شوند اما وظيفه ما حفظ وحدت و انسجام ملي است و بايد هوشيارانه مانع رخنه در صفوف ملت شويم و به همين دليل به مدني ترين شکل ممکن پاي مطالبات خود ايستادهايم.
هر يك از ما اگر پا را از يك انتخابات سالم فراتر گذاشته –مانند آنچه آقايان کردند- و نعمت امنيت را كه پشتوانه توسعه اقتصادي است متزلزل كنيم نزد وجدان خود و نسل هاي آينده و از همه بالاتر پروردگار عالميان بايد انابه كنيم و طلب بخشايش نماييم. اميدوارم اين پند را آقايان به گوش جان بشنوند و از گناهاني که در حق اين مردم کردهاند طلب عفو نمايند و حق ملت را به ايشان بازگرداند مگر به اين ترتيب در روز قيامت نجات يابند.
من هم در اين انتخابات با ارائه تحليل هاي ناصواب که شاخصترين آنها تمکين اقتدارگريان در برابر راي حداکثري مردم بود مرتكب خطاهاي سهمگين شده ام كه از آنها تبري مي جويم چون قطعا مورد رضاي محبوب عالميان نيست که به مردم چنين اميدواري بدهيم در حالي که ماهيت سفاک صاحبان قدرت را به اندازه کافي نشناخته بوديم و موجب ندامت است. من به خاطر اين تحليل هاي ناصواب كه مبناي بسياري از اعمال نادرست از جمله مصادره آراي خيره کننده مردم به نام اقتدارگرايان قرار گرفته از ملت عزيز ايران عذرخواهي ميكنم. هرچه گفتيم غير از صحبت دوست در همه عمر از آن پشيمانيم.
اميدوارم اين سخنان كه از دل بر آمده بر دل بنشيند اما اين كافي نيست و من در تعاملات تنهايي خود ريشهها و علل موضع گيريهاي خود را واكاوي كرده ام كه به طور اختصار به عرض ميرسانم: طي ده پانزده سال اخير مقالاتي از من به چاپ رسيده كه حاوي بعضي از نظريات نامربوط به شرايط كشورمان بوده كه قصد دارم بعضي از مهم ترين آنها را درين مجال بشكافم و علت انحراف اين مواضع را از واقعيت تشريح كنم.
يكي از مهمترين اين نظرات انطباق شرايط كشورمان با تئوري ماكسوبر در باره ي سلطانيسم است كه معتقد است بر بسياري از امپراطوري هاي شرقي اين شيوه از حكومت جاري بوده و يك حاكم پاتريمونيال تيولدار و تعدادي حاميان وي كه هر كدام خيل عظيمي از تحت الحمايگان را يدك ميكشيدهاند نظام سلطه را در سراسر قلمرو سرزمين مستقر كرده بودند.
قبل از اينكه به نقد اين نظريه در خصوص انطباق آن با شرايط ايران بپردازم لازم ميدانم نكاتي را متذكر شوم :
1- متاسفانه در ايران با ضعف علوم انساني بخصوص در رشته هاي جامعه شناسي وعلوم سياسي مواجه ايم و عليرغم گسترش مراكز آموزشي عالي و كثرت دانشجو در رشته هاي علوم انساني ، متون آن از عمق چنداني بر خوردار نيست و مطالب با ترجمه هاي اغلب ناقص و بدون نقد در اختيار دانشجويان گذاشته مي شود. از طرف ديگر جريان قالب در حوزههاي علميه دچار آنچنان عقب ماندگيهايي است و بخصوص با وجود جريانهاي انحرافي مانند موسسه پژوهشي آقاي مصباح يزدي که کاملاً آن را به ورطه نابودي رهنمون ساخته است که هرگز نميتواند پاسخگوي نيازهاي جامعه ايراني در قرن بيستم باشد. لذا امثال اينجانب بر خود واجب ديديم که به کمک برخي متفکران گرانقدري چون دکتر بشيريه که در اين فضا از هيچ کوششي براي توسعه علوم انساني در ايران فروگذاري نميکردند، بشتابيم.
2- حجم وسيعي كتاب بعد از انقلاب ترجمه شده كه بسياري از آنها جنبه ايدئولوژيك دارند و در كنه آنها ميتوان ردپاي مكاتب مختلف از ماركسيسم ارتدوكس تا نئوليبراليسم را مشاهده كرد و اين كتب (وبايد اضافه كرد مجلات را) به وفور دردسترس مشتاقان است و علي رغم اينکه خيلي بيشتر از اين ترجمهها به زور آثار ضعيف نويسندگاني ايدئولوژيکي چون رحيم پور ازغدي و مصباح يزدي و نويسندگان سفارشي بي دانش را به خورد جامعه دانشگاهي ميدهند، دانشجويان مجبور ميشوند که همان ترجمهها که از حداقل منطق برخوردارند والبته نقدهايي به آنها وارد است استفاده کنند نه از آثاري که حتي به درد سطل آشغال هم نميخورند. تنها منابع داخلي که به سختي محققان بر اساس شرايط بومي مينويسند نيز به واسطه مشکلات اساسي موجود در راه تحقيق در زمينه علوم اجتماعي در کشور دچار انحراف ميشوند و منبع ناصحيحي براي تحليل فراهم ميآورند.
3- علاوه بر اين فارغ التحصيلان علوم انساني (بخصوص در دانشگاههاي خارج )كه بعنوان اعضاء هيئت علمي استخدام مي شوند ناخود آگاه حامل آخرين دستاورد هاي اين علوم به ايران هستند وهم اكنون ميتوان مشاهده كرد كه ديدگاه هاي پست استوراكتوراليسم ، پست ماركسيسم ، فمينيسم و انواع مكاتب غربي تحت عنوان علم ترويج مي شوند در حالي که در مقابل آنها که در واقع بخشي از علم بشري هستند علومي انحرافي که نه نقلي است و نه عقلي به نام دين و علم و فقه و ايدئولوژي عرضه ميشود که تاب مقاومت در برابر منطق آنها را ندارند.
عوامل مذكور بعلاوه شرايط خاص من وضعي را پديد آورد كه من هم بدون ديدگاه انتقادي بدام چاله اين علوم انحرافي ترويج شده توسط مراکز منحرف و نيز تحقيقهاي ناقص داخلي در غلطيدم .اما شرايط ويژه اي كه من را به اين سمت سوق داد عبارت اند از :
1- من بعد از ارتحال حضرت امام (ره) و آغاز دولت سازندگي به معاونت سياسي مركز تحقيقات استراتژيك برگزيده شدم و در نتيجه فرصت نيافتم که براي ادامه تحصيل به خارج از کشور سفر کنم. البته در آنجا بود كه فهميدم براي هدايت پروژه ها تجربه علمي سياسي كار ساز نيست و لاجرم بايد آموزش دانشگاهي حداقل داخلي را هم داشته باشم لذا فوق ليسانس و دكتراي خود را در علوم سياسي را در داخل اخذ كردم و انبوه نظريات و ايدئولوژي هاي سياسي نادرست و انحرافي نويسندگاني که نامشان و موسسشان ذکر شد را فرا گرفتم و اين گونه افکار و ديدگاهها در کنار آرا درست علمي در ذهنم تلمبار شد بدون آنكه بازنگري و نقد آنها را داشته باشم.
2- با شروع موج اصلاحات کم کم پوچ بودن تئوري پردازيهاي جريان انحرافي برايم روشن شد و شروع به نقد تئوريهاي ناقص غربي فارغ از نظريات جريان مذکور نمودم اما با توجه به فضاي سياسي و به خصوص تشكيل جبهه مشاركت كه به تئوري راهنماي عمل نياز داشت طبعا از من توقع مي رفت كه بعنوان نظريه پردار دست بكار شوم و تحليلي علمي از شرايط جامعه، دولت و نيروهاي سياسي عرضه كنم تا راهنماي عمل حزبي قرار گيرد، مجبور شدم تحقيقات خود را ناقص رها کرده و با استفاده از همان تئوريهاي موجود به تبيين وضعيت کشور بپردازم.
با مقدمات فوق اكنون مي توانم توضيح دهم كه چرا نظريه ماكسوبر نظريه پرداز آلماني قرن گذشته كه مبناي تحليل هاي ما قرار گرفت هيچ ربطي به شرايط ايران ندارد.
- ماكسوبر تجربيات خود را عمدتا از امپراطوري عثماني ، امپراطوري چين و امپراطوري مغولهاي هند گرفته بود و به بررسي مدلهاي ديگر ديکتاتوري چون شوروي در دوران استالين و جمهوري اسلامي در دهه هاي هفتاد و هشتاد نپرداخته بود (چون آنها را نديده بود) و يك نظريه عمومي بنام پاتريمونياليزم يا سلطانيزم وضع كرده بود. برخی وجوه مشترك اين كشورهاي منطبق بر اين نظريه به شرح زير بود.
اولا) اين كشورها بصورت امپراطوري و سلسلههاي خانداني بودند.
ثانيا) اين امپراطوري ها ماقبل مدرن بوده و هيچ قانوني حاكم بر آنها نبود ودر راس آنها حكام خود كامه جلوس كرده بودند.
ثالثا) حكومت در اين كشورها از راه خون و وراثت مستقر مي شد و به اصطلاح نظام هاي موروثي بودند.
رابعا) مردم بعنوان رعايا از كليه حقوق شهروندي محروم بودند و همراه زمين خريد و فروش ميشدند.
با اين اوصاف انطباق نظريه ماكسوبر ، بر شرايط كنوني ايران كاملا نا بجا و بي ربط است چون :
اولا) جمهوري اسلامي ايران ، نظامي مابعد انقلابي است كه مردمي رشيد دارد تحت تربيت حضرت امام (ره) بخوبي به حقوق خود واقفند اما بنا به شرايط اطلاع رساني که بر کشور حاکم است متوجه نقض حقوق خود در بسياري از مواقع نميشوند.
ثانيا) نظام ما داراي قانون اساسي مدوني است كه در آن حق حاكميت ملي به رسميت شناخته شده و مسئولان آن بطور مستقيم يا غير مستقيم از سوي مردم انتخاب مي شوند ولي دور باطلي که همگي آن را ميشناسند مانع انتخاب واقعي نمايندگان مردم ميشود لذا مردم ما به نحوي شهروندند نه رعيت، هرچند اين به معناي شهروندي مصطلح در ميان جامعه شناسان نيست.
ثالثا) حكومت در ايران موروثي نيست و از طريق خون منتقل نمي شود بلكه خبرگاني که مثلاً مبعوث مردم هستند به شکل يک اليگارشي مذهبي كه توسط شوراي نگهبان منصوب رهبر در انتخاباتي نمايشي انتصاب ميشوند در هر زمان مثلاً اعلم اعدل و اشجع مجتهدين را كه اصولاً مدير و مدبر و آگاه به مسائل زمان است و هميشه همان رهبري است که خودشان را منصوب کرده است، انتخاب ميكنند.
رابعا) عليرغم اينکه مذهب غالب مردم ايران تشيع است ولي جمع کثيري از اين جمعيت نظام ولايت فقيه را که بر اساس تخيلات آقايان مشروعيت خود را از ناحيه مقدسه امام زمان (عج) مي گيرد و بدين لحاظ از نظر آنان حكم ولي فقيه شعبه اي از ولايت رسول اكرم (ص) مي باشد، با ديدة ترديد مينگرند ولي بر اساس قانون اساسي به آن احترام ميگذارند.
بنابر اين ملاحظه مي شود كه نظريات ماكسوبر در ايران كنوني هيچ كاربردي ندارد و من از سر غفلت بدون نگاه انتقادي به اين نظرات آنها را به شرايط كشورمان تعمين دادم. اما اگر فرصت ميکردم به همراه دوست عزيزم آقاي اکبر گنجي نقدي بر اين نظريه مينوشتم و نظريهاي تکميل کننده بر نظريه سلطانيسم ميداديم که در آن دايره سلطانيسم را گسترش ميداديم تا تناقصات جمهوري اسلامي فعلي با آن برطرف گردد. چرا که وضعيت فعلي نظام در واقع همان شرايط سلطانيستي است که متاسفانه وبر به دليل نقص دانش خود ويژگيهاي غير جهان شمولي بر آن نوشته است. به اين ترتيب اميدوارم حداقل بخشي از دانش ناقص وارداتي به اين طريق بومي شده و ديگر دانشجويان را به اشتباه نياندازد و حتی موجب پیشرفت کلی علوم اجتماعی در سطح جهانی گردد.
رياست محترم بيدادگاه
چنانچه ملاحظه فرموديد كار بسط نظريات نامنقّح و عدم تلاش براي يافتن تئوريهاي بومي كه با شرايط ايران انطباق داشته باشد و باور کردن نظريات احمقانه به واسطة ادعاي گوينده آن که سخنش را از متون ديني استخراج کرده است، ميتواند چه نتايج سهمگيني را به بار آورد كه اين موضوع موجب عبرت جدّي براي تمام دوستان دانشگاهي، حوزويان و فعالان سياسي است. وظيفه اين عزيزان به عنوان نخبگان جامعه آن است كه حربه نقد را عليه همه كس به كار ببرند ولو بزرگترين انديشمندان شناخته شده جهان باشند يا حتي به عنوان نقل از قرآن و حديث جلوي نقد را بگيرند و بسيار با احتياط و هوشمند به بومي كردن نظريات بپردازند به صرف اينكه فلان استاد و يا فلان كتاب مرجع، مطلبي را نقد كرده است بسنده نكنند و تا يقين پيدا نكرده اند از اين نظريات در عمل استفاده نكنند.
همچنين شوراي عالي انقلاب فرهنگي و مسئولان آموزش عالي كشور همه در اين انحراف بيتقصير نيستند . با اينكه مكرراً هشدار داده شده كه علوم انساني با علوم دقيقه و مهملاتي که در برخي موسسات قم درس داده ميشود تفاوت دارد و بسياري از حربههاي ايدئولوژيك و آموزشهاي فرقهاي در پوشش علوم انساني عرضه ميشوند متاسفانه شاهديم بجاي دقّت در كيفّيت اين علوم هر ساله بر كميت مراكز آموزشي عرضه كننده آن افزوده مي شود و موسساتي که حتي صلاحيت بحث در امور فقهي را ندارند مجوز آموزش علوم اجتماعی را دريافت ميکنند، اوائل انقلاب شايد چهار پنج دانشگاه دولتي بيشتر نداشتيم كه تا حّداكثر در حد فوق ليسانس براي اين علوم ، دانشجويان محدودي تربيت ميكردند امّا امروزه در هر شهري دانشگاه دولتي و آزاد و پيام نور وخصوصي تا مدارج بالا تربيت دانشجو مشغولند بدون آنكه به محتواي نادرست عرضه شده توجهّي كنند.
گرچه اين نظريات خرافي فرقهاي مانند خرافات فرقه مصباحيه در قالب هاي نه چندان تنگ غيرعلمي و شبه علمي بيان شده است اما به هنگام بسط و گسترش بخصوص در مرحله عملياتي شدن به دليل حمايت مقامات رسمي کشور، ضايعات و صدمات فراواني به بار مي آورد كه يك نمونهاش را در تخريب وحدّت ملي در جريان انتخابات دهم ديديم كه با حکم فردي ناعادل و منحرف، دورغ و تقلب براي حفظ حکومت اسلامي واجب شمرده شد به اموال عمومي و شخصي مردم خسارات فراواني وارد شد و دهها كشته و زخمي بجا گذاشت و طمع بيگانگان را بر انگيخت.
سياسيون و فعالان سياسي هم در اين قضيه مسئولند. اين گروه که شامل افرادي چون آقايان لاريجاني، رضايي، مطهري و غيره هستند هرچند در عرصه نظريهپردازي معمولا نقشي ندارند اما در جهت عملياتي كردن و به اجراء در آوردن تئوري هاي شيطاني و فرقهاي نقشي بس مهم ايفا ميكنند و سازمانهايي در جهت اهداف منبعث از تئوري ها به وجود آورده و راهبري ميكند و اين امر خطيري است چرا که موجب فريب مردم و اختلاط حق و باطل ميشوند. چه بسا يك لغزش از آن به اضعاف مضاعف در جامعه بازتاب يابد چون اينان مرجع سياسي بخش هايي از مردم هستند و هرگونه تزلزل موضع آنان در مبارزه با انحرافات این گونه فرقهها در سطوحي بازتاب مييابد.
همانگونه كه مراجع ديني لغزششان خطير است و به قول معصوم (ع) "انكسار العالم كانكسار السفينه تغرق وتغرق " (شكستن دانشمند مانند شكستن كشتي است كه هم خودش غرق مي شود وهم عده اي را غرق مي كند ) لذا سياسيون بايد متوجه تئوريهايي كه منشاء استراتژي عمل سياسي آنهاست باشند و توجه داشته باشند که همکاري با ارباب ظلم روزي دامان آنها را نيز خواهد گرفت.
اما عده اي از فعالان سياسي عالما عامدا با توجه به پيامدهاي يك نظريه آنرا مانند صحبتهاي فساد انگيز خطيباني که اداي دکتر سروش را در ميآورند در سطح دانشگاه احزاب و جامعه اشاعه مي دهند كه اينجا بر مسئولين ذيربط است كه با پيگيري شواهد و قرائن ردپاي اين گونه افراد را پيگيري كنند و قانون را در مورد آنها اجرا نمايند.
مثلا در حوادث اخير شعارهايي سر داده شد مانند خوني که در رگ ماست هديه به رهبر ماست كه هر كس ذرهاي عرق وطن پرستي و دغدغه وحدّت ملي و شرم از خون شهدا داشته باشد و نگران ترقي و توسعه كشور باشد آنها را بر نميتابد و منزجر ميشود.
معلوم است وقتي همه دلسوزان واقعی نظام از بعضي حركات (انتخاب مشايي دوست اسرائيل به عنوان معاون اول رياست جمهوري) و سخنان (انتصاب يک ناسيد به اولاد پيغمبر) و شعارها (خوني که در رگ ماست هديه به رهبر ماست) مشمئز ميشوند لابد محركين اين ماجراها حركتي دشمن شاد كن انجام دادهاند اگر نگوئيم خود از دشمن دستور گرفتهاند.
از مجموعه مباحث پيش گفته شده ميتوان استنتاج كرد كه احساس رعب در نزد انديشمندان غربي و اتکا به مهملات مفسران رسمي حکومتي از دين و جامعه موجب ذلّت نفس و پذيرش بي قيد و شرط نظريات آنان ميشود چرا که منطق قوي آنان اين مهملات را کاملاً بي ارزش جلوه ميدهد و حضرت امام (ره) به ما آموختند كه روي پاي خود بايستيم و از يک طرف مقهور شرق و غرب نشويم و از طرف ديگر از تحجر دوري کنيم و رمز توفيق ما تا كنون همين بوده است. البته ما در علوم تجربي و دقيقه اين نكته را خوب يافته ايم و دانشمندان جوان ، از زمان جنگ به اين سو دستاوردهاي چشمگيري داشته اند چرا که علوم قديمه را کنار گذاشته و سراغ بومي سازي صحيح رفتهاند اما در زمينه علوم انساني آنچنان كه بايد و شايد فعاليتي نكردهايم و يكي از روزنه ها و رخنه هاي فرهنگ وارداتي و حّتي ضربات دشمنان از اين ناحيه بوده است كه به هر حال جزو آسيب پذيري هاي نظام علمي كشور محسوب مي شود . البته موضوع اگر فقط يك نقيصه علمي بود قابل تحمل مي نمود اما خطر آنجاست كه نظريات علوم انساني حاوي حربههاي ايدئولوژيك هستند و قادرند به استراتژي و تاكتيك تبديل شوند و در مقابل ايدئولوژي رسمي كشور صف آرايي كنند و آن را به چالش بكشند و اگر قدرت استدلال کافي نداشته باشند و برنامههاي خوبي مدون نکرده باشند در برابر سبعيت اين ايدئولوژي رسمي دوام نميآورند.
زماني ماركسيسم به عنوان آخرين دستاورد علمي مبارزه در مقابل اسلام صف كشيده بود و امروزه نئوليبراليسم نداي پايان تاريخ را سر ميدهد و خود را بعنوان برترين دستاورد در تاريخ بشريت قالب ميكند اگر بناست ما با سنبة بي زور اين ايدئولوژيها در مقابل اين مدعيان اسلام سرخم كنيم چه احتياجي به انقلاب و مقاومت هشت ساله در مقابل دشمن بعثي بود.
در ضمن اگر قرار است نظرات امثال پارسونز ، ماكسوبر يا هابرماس از يک طرف و نظرات مصباح و رفقا آثاري از خود بجا بگذارد كه در حوادث اخير ديديم كه هم امنيت ملي را به خطر انداخت و هم در اركان توسعه اقتصادي تزلزل ايجاد نمود قطعا بايد تجديد نظري در راه طي شده انجام دهيم و نقاط اعوجاج و انحراف را شناسايي كنيم.
اگر اين كارها صورت نگيرد با گردنههاي صعب العبورتري روبرو وخداي ناكرده به فتنههائي دچار خواهيم شد كه گرد و غبار آن اندكي اهل بصيرت همه را كور خواهد كرد فتنههايي كه به تعبير قرآن "و اتقوا فتنه لا تصيبن الذين ظلموا منكم خاصه واعلموا ان الله شديد العقاب "(سوره انفال آيه 25) ويا به تعبير ديگر "الفتنه اشد من القتل " (سوره بقره آيه 191).
در اينجا لازم مي دانم دونكته را در انتهاي عرايضم بعنوان تكمله ذكر كنم.
دوستان مطلعند كه من از ابتداي تاسيس حزب مشاركت عضو شوراي مركزي آن بوده ام ودر كنگره يازدهم اين حزب نيز عضويت داشته ام و شايد يكي از مراجع فكري و نظريه پردازان اين حزب به شمار بروم از آنجا كه نظرات و آراء من آثار خود را در مواضع حزب و بخصوص جزوه تاملات راهبردي (سياسي - عقيدتي) بجاي گذاشته و اينک مشابه هر سازمان ديگري با توجه به تغييرات اساسي به وجود آمده در شرايط محيطي و بخصوص اعلام آغاز فعاليت تشکيلات راه سبز اميد نياز به بازنگري دارد و من در تاملات تنهايي خود آن را در مواردي منافي و مغاير با مشي جديد نخست وزير حضرت امام (ره) و تغييرات قانون اساسي که ايشان انشاءالله پيگيري خواهند کرد و مرامنامه حزب که آن نيز متناسب با سند تاملات جديد تغيير خواهد کرد يافتهام و همين امر را موجب انحراف نيروهاي جوان حزب بخصوص در تبيين استراتژي ايام پس از انتخابات اخير به واسطه احترامي که براي من قائلند در حالي که به دليل بي خبري نميتوانم تحليل درست ارائه دهم، ميدانم استعفاي خود را موقتاً از حزب مشاركت اعلام داشته و تا اطلاع ثانوي ديگر حزب را جايگاه مناسبي براي آرای خود نمي بينم. البته با پختگی و بلوغی که در جوانان حزب سراغ دارم پیوستن مجدد به حزب را پس از به روز رسانی خود چندان دور نمیبینم!
ملت ايران بخاطر انحرافات خسارت باري که گريبان جمهوري اسلامي را گرفته است و به موقع آنها را از آن مطلع نساختيم ما را ببخشد.
و نكته دوم آنكه لازم مي دانم التزام عملي خود را به قانون اساسي و فرمايشات مقام معظم رهبري مادامی که صلاحیت رهبری داشته باشند و بخصوص از شروط عدالت و تدبیر عدول نکرده باشند بر اساس قانون اساسی اعلام كرده و اگر از سر تقصير يا قصور به اركان نظام و بخصوص رکن رکین جمهوریت جسارتي روا داشتهام از همه مردم عزیز و شهدا حلاليت بطلبم. و بار ديگر از ملّت بزرگ ايران كه اين انحرافات و اشتباهات موجب وارد آمدن خسارات بزرگي به آنان گرديد، بخواهم كه همه ي ما را به بزرگواري خود ببخشند.
واز اينكه رياست نه چندان محترم بيدادگاه به اينجانب فرصت دادند كه عرايضم را مطرح نمايم تشّكر وافر دارم.
وآخر دعوانا ان الحمد الله رب العالمين
سعيد حجاريان
یک عضو کمیته ویژه مجلس فاش کرد: تجاوز با باتوم و شیشه نوشابه محرز شد
یکی از اعضای کمیته ویژه مجلس برای بررسی حوادث پس از انتخابات، تصریح کرد: "تجاوز با باتوم و شیشه نوشابه به برخی از بازداشتشدگان حوادث پس از انتخابات برای ما محرز شده است."
به گزارش پارلماننیوز، این نماینده مجلس که نخواست نامش فاش شود اظهار داشت: "به برخی از بازداشتشدگان حوادث بعد از انتخابات متاسفانه به وسیله باتوم و شیشه نوشابه تجاوز شده و این امر برای کمیته ویژه محرز شده است."
این نماینده تاکید کرد:"اطلاعات و مستندات موثق، از تجاوز عوامل بازداشتگاهها به بازداشتشدگان نداریم، اما تفاوت چندانی هم در اصل ماجرا نمیکند. در صورت تکمیل گزارش آن را دراختیار رییس مجلس و بزرگان نظام قرار خواهیم داد."
صدهزار بار خدا را شکر می کنیم که ما شیعیان ایران برای نشان دادن حق و عدالت در جهان هستیم و نشان می دهیم که عدالت چیست و نه تنها عدالت را نشان می دهیم، بلکه آنرا اجرا می کنیم و اگر هم متهمان در حین اجرای عدالت زخمی شدند یا مننژیت گرفتند و کشته شدند، با تمام قدرت جلوی هر کسی که مانع از اجرای عدالت شود یا با تجاوز مخالف باشد، روزنامه اش را تا ته تعطیل می کنیم.
باز هم خدا را در این ماه مبارک شکر می گوئیم که این ماه صلح است و باید دعوا را متوقف کرد، وگرنه اگر رمضان نبود و عاشورا بود، جلسه دادگاه به جای صد متهم، هزار متهم داشت. لابد می پرسید که چرا اینهمه خدا را شکر می کنم؟ خدا را شکر می کنم که وقتی همه غیرمسلمانان بقول آقای جنتی حیواناتی هستند که می چرند و چون حیوان هستند، حتما عدالت هم در میان شان وجود ندارد، ما مسلمانان نه حیوان هستیم و نه می چریم.
و باز هم خدا را شکر می کنم که ما شیعیان مثل اهل سنت نیستیم که بقول علمای ما و آقای مصباح یزدی همه شان می روند جهنم و همه بهشت را می دهند به ما ایرانیان. و باز هم خدا را شکر می کنم که در ایران باستان که تا 400 سال قبل در آن ستمشاهی بود و عدالتی وجود نداشت و از 400 سال قبل هم تشیع صفوی بود، زندگی نمی کنم. و باز هم خدا را شکر می کنم که در عصر پهلوی که حکومتی ظالم و سفاک و خونریز و سایر چیزهای بد وجود داشت، زندگی نمی کنم. همین که در عصر جمهوری اسلامی زندگی می کنیم هزار بار جای شکر دارد، اگرچه ممکن است جای شکرش درد بگیرد، ولی هست.
البته جمهوری اسلامی هم که همه اش خوب نبود، تا وقتی بازرگان و بنی صدر بودند که دولت دست مسلمین نبود. بعد هم که میرحسین آمد که بقول آقایان منافق بود و بعد هم که هاشمی آمد که بقول برادران حکومت از طرف منافقان به سوی مستکبران و منحرفان رفت و اصلا حاکمیت اسلام وجود نداشت، بعد هم که خاتمی آمد که دولتش از صدر تا ذیل منحرف بود و حالا همه وزرایش و وکلای آن دوره محاکمه می شوند تا غلط بکنند دیگر به جمهوری اسلامی خدمت نکنند. خلاصه کنم که خدا را شکر می کنیم که در عصر احمدی نژاد زندگی می کنیم که در تمام جغرافیا و تاریخ چهار سال در یک کشور بالاخره عدالت برقرار شد و ما داریم با چشمان گشاد و وق زده می بینیم عدالت یعنی چی.
جلسه چهارم دادگاه برگزار شد
چهارمین جلسه دادگاه متهمان کودتای مخملی سابق، اغتشاشات اسبق برگزار شد. در این جلسه سعید حجاریان به اتهام اینکه هنوز زنده است و مغزش برخلاف بقیه جسمش کار می کند و هنوز می تواند ببیند و هنوز می تواند بفهمد و بخواند، محاکمه شد. قاضی مرتضوی که در نقش دادستان تهران کیفرخواست صادر کرد، موفق شد که از سعید حجاریان اعتراف بگیرد. برای اینکه سعید حجاریان اعتراف کند، به جای دکتر ریاحی وکیل حجاریان که به زور استعفا داده بود، یکی از دوستان قاضی وکیل تسخیری او شد، و به جای اینکه حجاریان اعتراف کند، چون قدرت تکلم نداشت، یک نوشته قرائت شد، و آن نوشته به جای اینکه شبیه نوشته های حجاریان باشد، شبیه اعلامیه های سازمان تبلیغات اسلامی بود، و به جای اینکه حجاریان نوشته را بخواند، سعید شریعتی به زور مجبور شد آن نوشته را بخواند، و به جای اینکه افکار حجاریان مورد نقد قرار بگیرد، اندیشه های ماکس وبر و پارسونز و هابرماس و جان کین مورد نقد و محاکمه قرار گرفت.
سعید حجاریان در یکی از مهم ترین بخش های اعترافاتش که توسط مرتضوی در کیفرخواست آمده است، گفت: " به واسطه ناصر هادیان، استاد دانشگاه تهران با نماینده بنیاد سوروس( کیان تاجبخش) آشنا شدم و دوبار با او ملاقات کردم. کتابی را به من داد، پس از تورق احساس کردم جای آن در کتب درسی دانشگاهی خالی است."
نتیجه گیری علمی: انتشار کتاب یک اقدام مهم در ایجاد اغتشاشات چهار سال بعد است.
صفایی فراهانی اعتراف می کند
آقا! خداوند گفته اطلبواالعلم ولو بالصین، یعنی دنبال علم برو حتی به چین، نگفته که اطلبوالعلم ولو باللندن. الآن هم اگر کسی برای تحصیل به چین برود که مشکلی نیست، مشکل وقتی شروع می شود که دانشجویی به جای رفتن به چین، به آمریکا یا انگلیس یا فرانسه یا ایتالیا برود، گفتم ایتالیا یاد قرون وسطی افتادم. شما فکر می کنید در دادگاههای قرون وسطی چکار می کردند؟ این همه به دادگاه انگیزیسیون فحش می دهیم، یعنی چی؟ یک متهم را می آورند و او را به اتهام خواندن کتاب یا نوشتن آن یا بحث کردن درباره یک نظریه یا قبول نداشتن چیزی یا قبول داشتن چیزی محاکمه می کردند، بعد هم متهم را آتش می زدند و می رفت پی کارش. در جلسه دادگاه امروز صفایی فراهانی به هشت گناه بزرگ و انحراف بزرگ جبهه مشارکت اعتراف کرد.
اولین انحراف: مطالعه کتاب ومقاله در اینترنت و گوش دادن به رادیو و تلویزیون
دومین انحراف: هزینه سالیانه میلیونها دلار برای فعالیت های تبلیغی توسط آمریکا، انگلیس و هلند( در حقیقت استفاده از تلویزیون یعنی همان اتهام اولی.)
سومین انحراف: احداث شبکه های رادیویی و تلویزیونی در خارج( باز همان اتهام اولی)
چهارمین انحراف: ارائه اسناد مجعول و بهره گیری از افرادی چون سازگارا و گنجی( در حقیقت همان اتهام اولی.)
پنجمین انحراف: عدم برنامه ریزی مناسب در کشور به منظور خنثی کردن اقدامات شبکه های تلویزیونی فارسی زبان خارج از کشور( همان اتهام اولی)
ششمین انحراف: تحصیل افراد در خارج از کشور و ارتباط آنان با اساتید خود و دسترسی به جزوات دانشگاهی.
هفتمین انحراف: عدم اقناع افراد جبهه مشارکت از توزیع اطلاعات و خبررسانی داخل کشور.
هشتمین انحراف: تماس با اساتید دانشگاهی که وب سایت دارند توسط کسانی که زبان انگلیسی می دانند و در سایت های دانشگاهی مقاله می خوانند و این مقالات چون کوتاه و تاثیر گذار است روی آنها اثر می گذارد.
نتیجه گیری از اعترافات صفایی فراهانی
نتیجه اول: خواندن کتاب و مقالات علمی باعث اغتشاشات اخیر شده است.
نتیجه دوم: شنیدن اخبار و دیدن تلویزیون های فارسی زبان باعث انحراف شده است.
نتیجه سوم: دانشجویانی که به خارج می روند و درس می خوانند و تحقیق می خوانند منحرف می شوند.
نتیجه نهایی: هر نوع دانستن و فهمیدن باعث انحراف می شود.
نتیجه اخلاقی: رفتن به اینترنت برای دیدن سایت های سکسی یا چت کردن یا حتی اخبار سیاسی مشکل اصلی نظام نیست، مشکل حکومت دسترسی دانشجویان به مقالات علمی دانشگاهی است.
سند ننگین تاملات راهبردی
روزی که در سال 1379 رفتم در دادگاه حکمم را از قاضی مرتضوی بگیرم، مرتضوی گفت این هفته دارم فیلم دادگاه و پرونده و اسناد و اعترافاتت را می برم به خانه تا ببینم و حکم ات را تا شنبه صادر می کنم، شنبه بیا. به او گفتم: " حالا پرونده یک چیزی، ولی
فیلم را برای چی می بری خانه، مگر خودت در دادگاه نبودی که می خواهی دوباره فیلم را ببینی؟" گفت: " چرا، بودم، ولی من فکر می کردم که تو در دادگاه اعلام ندامت کردی، در حالی که بی بی سی اعلام کرده که تو ما را در دادگاه مسخره کرده بودی، می خواهم بروم و فیلم را ببینم که آیا تو ما را مسخره کردی یا نه؟" گفتم: " شما خودت در دادگاه بودی، بعد به حرف بی بی سی گوش می کنی، مگر خودتان متوجه نشدید چی گفتم؟" گفت: " نه، حرف های تو را که ما نمی فهمیم، بی بی سی می فهمد."
حالا حکایت سند تاملات راهبردی است، من، با زبان ساده و داده های معمولی درباره خودم حرف زده بودم و مرتضوی نمی دانست که من سر به سرش گذاشته ام، یا ابراز ندامت کردم، حالا فکر کنید یک کتاب مثل نوشته های ماکس وبر یا مثلا یک نوشته در مورد
فلسفه سیاسی یا مثلا یک کتاب بشیریه را بدهی بخواند، طبیعی است که بخاطر هر جمله اش آدم را می تواند اعدام کند، وقتی نفهمد چه گفتی فکر می کند حتما به او فحش دادی.
دادستان در کیفرخواست اش نوشته است که سند تاملات راهبردی( کلا تاملات راهبردی چیز سختی است.) دارای مفاهیمی " ننگ آور"، " ضدملی"، " ضداسلامی"، " منحرف"، " مجرمانه" و " زشت" است. البته دادستان توضیح داده که نویسنده این جزوه ظاهرا یکی از اعضای مشارکت است که بازداشت نشده، اما کسانی که آن را خوانده اند و قبول ندارند و بقول دادستان " این سند مورد تائید کل اعضا قرار نگرفته است" بازداشت شده اند.
برخی مفاهیم ننگ آور و زشت در سند تاملات راهبردی
" جمهوریت خوب است. کشور در حال سیر از اندک سالاری به یکه سالاری است. ضرورت گذار به دموکراسی وجود دارد. حاکمیت ایران توتالیتر، اقتدارگرای نظامی و سلطانی است. هدف جبهه مشارکت باید در دراز مدت مردم سالاری تمام عیار باشد. این جزوه حاکمیت را به دو بخش دموکراتیک و غیر دموکراتیک تقسیم کرده است.
نتیجه اول: اگر هیچ دلیل برای توتالیتر بودن و سلطانی بودن حاکمیت نداشته باشیم، همین یک دادگاه مرتضوی و اینکه 300 نفر از مخالفان حکومت که به دلیل اینکه طرفدار یک نامزد رسمی انتخابات بودند و به تقلب انتخاباتی معترضند، زندانی هستند، نشان می دهد حکومت سلطانی است.
نتیجه دوم: اینکه الآن یک بخش از حاکمیت توسط بخش دیگری از آن دارد محاکمه می شود، نشان می دهد که حاکمیت دو بخشی بوده.
نتیجه سوم: فساد و دزدی و آدمکشی چیزهای بدی هستند، ولی جمهوریت و دموکراسی و لیبرالیسم ننگ آور و زشت اند.
مهدی هاشمی، میلیاردر زاغه نشین
در دادگاه متهمان اغتشاشات خیابانی( براندازی نرم سابق و کودتای مخملی اسبق) یک آقایی به نام حمزه کرمی به اتهام اینکه در انتخابات سال 1384 مبلغ دو میلیارد تومان از بودجه سازمان بهینه سازی سوخت را از طریق مهدی هاشمی برای تبلیغات هاشمی رفسنجانی داده است، محاکمه شد و به این جرم اعتراف کرد. از این اعتراف نتیجه می گیریم:
نتیجه اول: مهدی هاشمی که بقول احمدی نژاد و سایر مخالفان هاشمی فقط یک قلم از توتال فرانسه 50 میلیون دلار رشوه گرفته، برای دو میلیارد تومان، که 4 درصد یک قلم رشوه اوست، محتاج است. نتیجه می گیریم که او قبلا دزد نبوده و بیخودی متهم می شد.
نتیجه دوم: هزینه 280 میلیاردی تبلیغات احمدی نژاد در انتخابات سال 1388 که ده میلیارد آن را وزیر کشور( برگزار کننده انتخابات) داده است، و احمدی نژاد هم که خودش پولی ندارد، مهم نیست از کجا آمده، اما هزینه 2 میلیاردی انتخابات چهار سال قبل مهم است.
و یک میلیونر زاغه نشین دیگر
در این هیروویری مسعود باستانی روزنامه نگار هم محاکمه شد. دادگاه که بارها اعلام کرده بود که کمک های مالی استکبار جهانی را به اصلاح طلبان فاش خواهد کرد موفق شد که یک پرونده مالی مهم را افشا کند. مسعود باستانی در دادگاه اعتراف کرد که مدت دو سال است که هر ماه 300 تا 350 دلار از رادیو چکاوک پول می گیرد. دادگاه فعلا 350 دلار از 70 میلیون دلار را کشف کرده، و برای پیدا کردن بقیه در تلاش است.
متهم، قبل از وقوع جرم
عبدالله رمضان زاده نیز متهم شد که در برنامه ریزی اغتشاشات خیابانی و انجام کودتای مخملی نقش داشته است. او که دو ساعت بعد از اعلام نتیجه انتخابات و 48 ساعت قبل از اینکه کسی به فکر اغتشاش کردن بیافتد دستگیر شده است، در یک مصاحبه مطبوعاتی اعلام کرد که خبر ندارد که کودتا کرده است یا نه، به همین دلیل نمی تواند به چگونگی آن اعتراف کند.
نتیجه گیری اخلاقی: آدم برای کودتا کردن لازم نیست کاری کرده باشد، همین که متهم بشود کافی است.
منبع: روزآنلاین
مهدی هاشمی: ادعاهای دادگاه امروز دروغ بود؛ اگر راست میگویند، به 340 میلیارد تومان گم شده در دوره شهرداری احمدینژاد رسیدگی کنند
در پی اعتراف مصنوعی یکی از زندانیان به گرفتن پول از مهدی هاشمی دادگاه امروز، فرزند آیتالله هاشمی رفسنجانی ضمن تکذیب این ادعا، خواستار رسیدگی به تخلف 340 میلیارد تومانی احمدینژاد در شهرداری تهران شد
به نوشته سایت آینده، در این نامه که خطاب به ضرغامی نوشته شده، آمده است:
ریاست محترم صداوسیما
با سلام
پیرو اظهاراتی که آقای حمزه کرمی یکی از متهمین جریانات اخیر که بیش از هفتاد روز در سلول انفرادی بوده و بدون وکیل روز سه شنبه 3/6/88 در دادگاه حاضر شد و بر خلاف تبصره یک ماده 188 قانون آیین دادرسی کیفری که مقرر میدارد: «خبرنگاران رسانهها میتوانند با حضور در دادگاه از جریان رسیدگی، گزارش مکتوب تهیه کرده و بدون ذکر نام با مشخصاتی که معرف هویت فردی یا موقعیت اداری و اجتماعی شاکی یا مشتکی عنه باشد، منتشر نمایند. تخلف از قسمت اخیر این تبصره در حکم افتراست.» ضمن درخواست وقت پاسخگویی طبق مصوبه اخیر مجمع تشخیص مصلحت نظام، مطالب زیر جهت اعلام در اولین برنامه صداوسیما ارسال میگردد:
اینجانب مهدی هاشمی هرگز اعتقادی به هزینه تبلیغات انتخاباتی از محل بودجه بیتالمال نداشتهام و اظهارات آقای کرمی کذب محض است.
سازمان بهینهسازی مصرف سوخت سازمانی دولتی است و هزینه اعتبارات در این سازمان طی مراحل پیشبینی شده در قانون محاسبات از جمله تشخیص، تسجیل، تخصیص تأمین اعتبار و انجام هزینه انجام میگیرد که همه این اقدامات توسط ذی حساب و مدیر مالی منصوب از طرف وزارت اقتصاد و دارایی انجام و اسناد آن توسط سازمانهای نظارتی بررسی و تفریغ بودجه انجام میگیرد و طرح ادعاهای واهی و سندسازی خلاف واقع بوده و قبل از اثبات در مراجع قضایی جرم و قابل تعقیب است و در طول چهار سال گذشته که اینجانب از سازمان منفصل شدهام، اسناد هزینههای انجام شده توسط سازمانهای نظارتی بارها و بارها مورد رسیدگی قرار گرفته است.
کل هزینه تبلیغات در بودجه سازمان بهینهسازی در سال 84 مشخص است و بخش عمده این اعتبارات نیز برای انجام تبلیغات به صداوسیما واگذار شده و انجام دو میلیارد تومان از این بودجه با سندسازی با وجود دستگاههای نظارتی مختلف محال و ممتنع است.
حال که پرونده انتخابات سال 84 باز شده، برای تنویر افکار عمومی خوب است دو میلیارد تومان ادعایی در این دادگاه فرمایشی همراه با سیصد و چهل میلیارد تومانی که از شهرداری مفقود شده و بارها توسط شهردار وقت و شورای شهر و سازمان بازرسی کل کشور مورد سؤال قرار گرفته یکجا بررسی شود " تا رسوا شود هرکه در او غش باشد"
در ارتباط با سایت جمهوریت اینجانب هیچ ارتباط ارگانیکی با سایت مزبور نداشتهام و هیچ مسئولیتی در این سایت نداشتم و نکته قابل توجه اینکه این اقدام فرمایشی درست پس از آن انجام گرفته که خبر ارسال شکایت خانواده آیتالله هاشمی از آقای احمدینژاد برای قوه قضائیه اعلام شده است.
مهدی هاشمی
احمد شیرزاد: حرفهایی که اسیران دادگاه نمایشی در بیرون از زندان میزنند ملاک خواهد بود
0 نظرات:
ارسال یک نظر